چهل حديث كساء و سمات
آخرين پست ها
انگشت حاج شیخ عباس قمی
هفدهم 1 1396

فرزند آیت الله حاج شیخ عباس قمى ، دچار عارضه بسیار سختى مى‌شود و آقایان پزشکان از معالجه او نومید مى‌شوند خبر به حاج شیخ عباس قمى مى‌رسد ایشان در همان حال ، انگشت خود را در استکان چاى مى‌زنند و مى‌گویند این را به فرزندم بدهید بخورد بعد از اینکه فرزند ایشان آن چای را تناول می کند بیماریش رو به بهبود مى‌رود از مرحوم حاج شیخ مى‌پرسند بر آن چاى چه دعایى خواندید که این­ همه اثر داشت؟ ایشان مى‌گویند اگر انگشتى که یک عمر برای اهلبیت علیه السلام قلم زده است چنین اثرى نمى‌داشت ، باید آن را قطع مى‌کردم

پاهایم مثل چوب خشک شد
نهم 12 1395

شغل من رانندگى است و سى سال است که در این کار هستم تمام­این مدّت با ماشین سنگین در بیابان ها رفت و آمد مى کردم یک روز صبح هر چه کردم، نتوانستم از رختخواب بلند شوم اوّل فکر کردم که پاهایم خواب رفته است، امّا بعد متوجه شدم که زانوهایم مثل چوب خشک شده است.

همان موقع اوّلین کسى را که صدا زدم، امام زمان علیه السلام بود بدون هیچ اختیار و کنترلى توى رختخواب افتادم

 
نجات حجاج از مرگ حتمی
هشتم 12 1395

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. در آن زمان چیزی حدود 250 تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما رابه مکّه رسانده و از آنجابه عراق بازگردانند.من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم

مقبل برای حضرت فاطمه روضه خواند
بیست و هفتم 11 1395

اگر شما به کاشان سفر کردید قبر مقبل را زیارت کنید.مقبل بعد از محتشم کاشانی می زیسته است اصل اسمش مقبل نبوده است، ظاهرا محمد شیخا بوده نقل شده که مُقبل(شاعر اصفهانی)در جوانی در نهایت ظرافت و لطافت بود،در ایام محرم به جمعی رسید که به سینه زنی در عزای سید الشهداء علیهالسلام مشغول بودند، از روی مسخره چیزی خواند که عزاداران ناراحت شدند

 

(0) نظر
برطرف شدن عذاب
بیستم 11 1395

یکی از تجّار سرشناس پایتخت در زمان قاجار، مرحوم حاج حسین علی تهرانی برادر آیةالله آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی بود که شخصیّتی معنوی و مورد احترام داشت وقتی حاج حسین علی از دنیا رفت بدنش را به قم انتقال دادند تا در جوار مرقد پاک و مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک بسپارند

(0) نظر
تلافی کردن اهلبیت
هفدهم 11 1395

یکی از شیعیان به قصد زیارت قبر بی بی حضرت زینب سلام الله علیها از ایران حرکت کرد تا به گمرک در مرز بازرگان رسید گمرکچی گفت برو و هر چه دلت می­خواهد بگو من از کسی نمی ترسم شخصی که مسئول گمرک بود پیرزن را خیلی اذیت کرد مرتب سؤال می کرد برای چه به شام می روی؟ پولهایت را جای دیگر خرج کن زن گفت اگر به شام بروم، شکایت تو را به آن حضرت می کنم

(0) نظر
X