یکى از علماء اهل سنت که در بعضى فنون علمى، استاد علامه حلی بود کتابى در ردّ مذهب شیعه امامیه نوشته بود و در مجالس، آن را برای مردم مىخواند و آنان را گمراه مىنمود و از بیم آنکه مبادا کسى از علماء شیعه ردّ بر آن کتاب بنویسد لذا آن کتاب را به کسى نمىداد که رو نویسی کند
شغل من رانندگى است و سى سال است که در این کار هستم تماماین مدّت با ماشین سنگین در بیابان ها رفت و آمد مى کردم یک روز صبح هر چه کردم، نتوانستم از رختخواب بلند شوم اوّل فکر کردم که پاهایم خواب رفته است، امّا بعد متوجه شدم که زانوهایم مثل چوب خشک شده است.
همان موقع اوّلین کسى را که صدا زدم، امام زمان علیه السلام بود بدون هیچ اختیار و کنترلى توى رختخواب افتادم
در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. در آن زمان چیزی حدود 250 تا 300 تومان میگرفتند و با ماشینهایی قرارداد میبستند که ما رابه مکّه رسانده و از آنجابه عراق بازگردانند.من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیتالله الحرام مشرّف میشدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت میکردم
حضرت آیةالله سید یونس اردبیلی از اهالی آذرشهر آذربایجان بود به قصد زیارت حضرت امام رضا علیه السلام راهی مشهد مقدس شد و بعد از اولین زیارت همه پول او گم شد و بدون خرجی ماند آیةالله سید یونس می گوید پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر امام رضا رفتم و پس از عرض سلام گفتم مولای من می دانید که پول من رفته و در این دیار غریب ، نه راهی دارم و نه می توانم گدایی کنم و جز به شما به دیگری نخواهم گفت
شیخ جعفر بن زهدرى به فلج مبتلا شد به طورى که قادر نبود از جا برخیزد به انواع معالجات متوسل شد, ولى هیچ فایده اى ندید.
اطباى بغداد را آوردند. مدت مدیدى معالجه کردند, باز هم سودى نبخشید لذا گفتند شیخ را به مقام و قبه حضرت صاحب الامر علیه
السلام در حله ببرید و بخوابانید
شاید
آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران مى گوید در سال وبا (سال
1322) بعد از گذشتن مرض, روزى
به مسجد جمکران رفتم دیدم مرد غریبى در آن جا نشسته است احوال او را پرسیدم گفت من ساکن تهران مى باشم و اسمم مشهدى على اکبر است .
در تهران کاسبى و خرید و فروش داشتم, اما پس از مدتى سرمایه ام تمام شد, چون به مردم نسیه داده بودم
و وقتى وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالى شد, لذا به قم آمدم
در زمان رضا شاه وقتی به
اجبار کشف حجاب کرده بود ، در همان زمان جناب مستطاب آقای توکلی که یکی از متدینین
و ساکنین مشهد مقدس بوده، می فرمودند من در بندر ترکمن (بندر شاه
سابق) میهمان روحانی آن شهر بودم بعد از ناهار می خواستم استراحت کنم ، دراز کشیده
بودم ، ولی هنوز چشمهایم باز بود و خوابم نبرده بود ناگهان
یکى از دست اندرکاران مسجد مقدس جمکران نقل کرد سالیان دور، که مسجد جمکران بسیار ساده و بدون امکانات اولیه بود، با تعدادى از صالحان تهران و قم تصمیم گرفتیم که سر و سامانى به اوضاع مسجد جمکران بدهیم، پس با شرکتى به نام شرکت اسفندیار یگانگى قرار داد حفر چاه به مبلغ هفتصد هزار تومان که در آن زمان مبلغى فوق العاده گزاف بود، بستیم
مرحوم آیةالله سید باقر مجتهد سیستانی، پدر آیةالله سید علی سیستانی در مشهد مقدس برای آنکه به محضر امام زمان علیه السلام شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را در چهل جمعه هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند. ایشان فرمودند
مرحوم آقا سید على تبریزى داماد فرمود اوقاتى که در هندوستان
بودم روزى در منزل نشسته بود ناگاه زن مجلله اى وارد حجره من شد و بدون مقدمه چادر خود را
کنار زد و صورتش را به من نشان داد.دیدم زنى است جوان و در نهایت حسن و جمال که شدیدا لاغر است آن زن گفت علت لاغرى من این است که گرفتار یکى از اجنه شده ام او مرا به این حال و روز انداخته است
در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. (102سال قبل) در آن زمان چیزی حدود 250 تا 300 تومان میگرفتند و با ماشینهایی قرارداد میبستند که ما رابه مکّه رسانده و از آنجابه عراق بازگردانند.من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیتالله الحرام مشرّف میشدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت میکردم