چهل حديث كساء و سمات
آخرين پست ها
صورت وحشتناکی که وارد قبر شد
بیست و ششم 11 1395

زمانی که هر انسانی را در قبر قرار می دهند و سنگ لحد را روی او می چینند، دست میت از همه جا کوتاه است و آنجا خودش می ماند و اعمالش جناب شیخ بهایی رحمةالله علیه نقل می کند رفیقی در قبرستان اصفهان داشتم که همیشه بر سر مقبره‏‏­ای مشغول عبادت بود و من هر از گاهی به دیدنش می‏‏ رفتم

(0) نظر
نجات از شر اجنه
بیست و پنجم 11 1395

مرحوم آقا سید على تبریزى داماد فرمود اوقاتى که در هندوستان بودم روزى در منزل نشسته بود ناگاه زن مجلله­ اى وارد حجره من شد و بدون مقدمه چادر خود را کنار زد و صورتش را به من نشان داد.دیدم زنى است جوان و در نهایت حسن و جمال که شدیدا لاغر است آن زن گفت علت لاغرى من این است که گرفتار یکى از اجنه شده ام او مرا به این حال و روز انداخته است


(0) نظر
بازتاب کار نیک به خودتان بر می گردد
بیست و چهارم 11 1395

پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت بنابر این زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد هر روز پیرمردی علیل از آنجا می­ گذشت و نان را برمی داشت و به­ جای آنکه از او تشکر کند می گفت کار بدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد

(0) نظر
نجات از مرگ در بیابان حجاز
بیست و چهارم 11 1395

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. (102سال قبل) در آن زمان چیزی حدود 250 تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما رابه مکّه رسانده و از آنجابه عراق بازگردانند.من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم

(0) نظر
آبی که مرا از مرگ نجات داد
بیست و دوم 11 1395

مردى صالح از شیعیان اهلبیت علیه السلام نقل مى کند سالى به قصد تشرف به حج بیت الله الحرام , براه افتادم .در آن سال گرما بسیار شدید بود و خیلی بادهاى داغ مى وزید. به دلایلى از قافله عقب ماندم و راه را گم کردم , از شدت تشنگى و عطش از پاى درآمده و بر زمین افتادم و مشرف به مرگ شدم .

(0) نظر
پدر مقدس اردبیلی کیست؟
بیست و دوم 11 1395

نقل است روزی پدر جناب مقدس اردبیلی در کنار نهر آبی نشسته بود دید سیبی بر روی آب روان است سیب را برداشته و از آن قدری تناول کرد اما ناگهان پشیمان شد که چرا بدون اجازه صاحبش در آن تصرف کرده است بدین جهت در مسیر آب حرکت کرد تا ببیند این سیب از کجا آمده است بالاخره به باغی رسید که درخت سیب داشت و آب از آن باغ بیرون می‌آمد.

(0) نظر
برطرف شدن عذاب
بیستم 11 1395

یکی از تجّار سرشناس پایتخت در زمان قاجار، مرحوم حاج حسین علی تهرانی برادر آیةالله آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی بود که شخصیّتی معنوی و مورد احترام داشت وقتی حاج حسین علی از دنیا رفت بدنش را به قم انتقال دادند تا در جوار مرقد پاک و مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک بسپارند

(0) نظر
امام زمان در بازار
بیستم 11 1395

یکی از علماء مدت ها در آرزوی زیارت حضرت مهدی علیه السلام بود، برای رسیدن به این هدف زحمات فراوانی کشید از جمله چلّه نشینی کرده بود و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بود اما هر چه می کوشید راه به جایی نمی برد تا به او گفتند دیدار امام زمان علیه السلام برای تو ممکن نیست مگر در فلان شهر

(0) نظر
سقوط از مناره حرم زینب ع
هفدهم 11 1395

روزی پسری به نام صاحب مشغول چراغانی مناره های حرم حضرت زینب سلام الله علیها برای جشن مبعث بود که از بالای پشت بام به وسط حیاط صحن سرنگون شد مردم جمع شدند و بلافاصله او را به بیمارستان­ شام منتقل کردند و به علت حال بسیار وخیم او توسط پزشکان بستری شد

(0) نظر
تلافی کردن اهلبیت
هفدهم 11 1395

یکی از شیعیان به قصد زیارت قبر بی بی حضرت زینب سلام الله علیها از ایران حرکت کرد تا به گمرک در مرز بازرگان رسید گمرکچی گفت برو و هر چه دلت می­خواهد بگو من از کسی نمی ترسم شخصی که مسئول گمرک بود پیرزن را خیلی اذیت کرد مرتب سؤال می کرد برای چه به شام می روی؟ پولهایت را جای دیگر خرج کن زن گفت اگر به شام بروم، شکایت تو را به آن حضرت می کنم

(0) نظر
توسل یهودی
هفدهم 11 1395

در بروجرد مردی یهودی بود به نام یوسف که ثروت زیادی داشت ولی فرزند نداشت برای داشتن فرزند چند زن گرفت اما از هیچ کدام صاحب فرزندی نشد هر چه خود می دانست و هر چه گفتند عمل کرد از دعا و دارو اثر نبخشید

(0) نظر
X