در بروجرد مردی یهودی بود به نام یوسف که ثروت زیادی داشت ولی فرزند نداشت برای داشتن فرزند چند زن گرفت اما از هیچ کدام صاحب فرزندی نشد هر چه خود می دانست و هر چه گفتند عمل کرد از دعا و دارو اثر نبخشید
فیض الاسلام می فرماید بیش از دوازده سال پیش به درد شکم گرفتار شدم و معالجه اطباء سودی نبخشید برای استشفاء به اتفاق و همراهی اهلبیت و خانواده به کربلای معلی مشرف شدیم در آنجا هم سخت مبتلا گشتم
یک قاضی می گوید 15سال پیش وقتی وکیل
دادگستری بودم یک روز صبح می رفتم سرکار و تا شب به خانه برنمی گشتم جلوی محل کارم
که رسیدم یادم آمد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم فورا سوار ماشینم شدم و به
خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم در بستر قرار گرفته
اند و من نمی دانستم چه کار کنم چون قوانین را خوب می دانستم که اگر آن مرد را می
کشتم ، هیچ شاهدی نداشتم
یکی از علاقمندان به حدیث شریف کساء می گوید من راننده بودم رفقایی داشتم که همگی اهل مواد مخدر و انجام کارهای خلاف بودند هر جا که مرا می دیدند با اصرار زیاد به جمع خود دعوتم می کردند در آن موقع من به هیچ وجه اهل نماز و مسجد و انجام کارهای خیر نبودم
یکی از حاجتمندان نقل می کند دختری داشتم که سالها در جامعه الزهرای قم درس خوانده بود و مدرک کارشناسی الهیات داشت خیلی دوست داشتم که همسری سید و با تقوا و از خانواده ای معتبر برای او پیدا شود خواستگاران بسیاری هم برای دخترمان می آمد ولی هیچ یک از آنها این شرایط را نداشتند. نذر کردم که چهارده شب متوالی حدیث کساء را برای برآورده شدن این خواسته قرائت کنم
نامش سید یونس و از اهالی آذرشهر آذربایجان بود به قصد زیارت هشتمین امام نور، راه مشهد مقدس را در پیش گرفت و بدانجا رفت ، اما پس از ورود و نخستین زیارت ، همه پول او مفقود شد و بدون خرجی ماند ناگزیر به حضرت رضا علیه السلام توسل جست و سه شب پیاپی در عالم خواب به او دستور داده شد که خرج سفر خویش را از کجا و از چه کسی دریافت کند